درباره وبلاگ

به وبلاگ ما خوش اومدين،لطفا از صفحات ديگر هم بازديد كنيد...
آخرین مطالب
نويسندگان



نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

<-PollName->

<-PollItems->

آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 2
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 2
بازدید ماه : 204
بازدید کل : 41215
تعداد مطالب : 43
تعداد نظرات : 9
تعداد آنلاین : 1

Alternative content


كد موسيقي براي وبلاگ

سیمای عشق
سه شنبه 9 آبان 1391برچسب:داستان عاشقانه, :: 18:45 ::  نويسنده : sajjad&zahra        

عكس هاي زيبا و عاشقانه طرح قلب
http://bamazeh.com

پسر به دختر گفت اگه یه روزی به قلب احتیاج داشته باشی اولین نفری هستم که میام تا قلبمو با تمام وجودم تقدیمت کنم.دختر لبخندی زد و گفت ممنونم
تا اینکه یک روز اون اتفاق افتاد..حال دختر خوب نبود..نیاز فوری به قلب داشت..از پسر خبری نبود..دختر با خودش میگفت :میدونی که من هیچوقت نمیذاشتم تو قلبتو به من بدی و به خاطر من خودتو فدا کنی..ولی این بود اون حرفات..حتی برای دیدنم هم نیومدی…شاید من دیگه هیچوقت زنده نباشم.. آرام گریست و دیگر چیزی نفهمید…

چشمانش را باز کرد..دکتر بالای سرش بود.به دکتر گفت چه اتفاقی افتاده؟دکتر گفت نگران نباشید پیوند قلبتون با موفقیت انجام شده.شما باید استراحت کنید..درضمن این نامه برای شماست..!
دختر نامه رو برداشت.اثری از اسم روی پاکت دیده نمیشد. بازش کرد و درون آن چنین نوشته شده بود:

سلام عزیزم.الان که این نامه رو میخونی من در قلب تو زنده ام.از دستم ناراحت نباش که بهت سر نزدم چون میدونستم اگه بیام هرگز نمیذاری که قلبمو بهت بدم..پس نیومدم تا بتونم این کارو انجام بدم..امیدوارم عملت موفقیت آمیز باشه.(عاشقتم تا بینهایت)



یک شنبه 23 مهر 1391برچسب:تلخ منم,,,, :: 23:41 ::  نويسنده : sajjad&zahra        

تــلـــــــــخ مـنـم !

هـمـچـــون چــــــــــای ســرد ؛
کــــــه نـگــــاهـش کــــــرده بـاشــــی سـاعـات طــولـــانـی . . .
و نـنـوشـــیـده بـاشـــــی
تـلــــخ مـنــــــــــم ! چایی یـخ
کــــه هـیـچـکـــــس نـدارد هـــوسش را . . .

 

*ماندن به پای کسی که دوستش داری *
* قشنگ ترین اسارت زندگی است !*

 



یک شنبه 23 مهر 1391برچسب:پیشم بمون,,, :: 23:28 ::  نويسنده : sajjad&zahra        

پیشم بمون



 

چشمای تو برای من عالم زندگانیه


رنگ چشات برای من امید زندگانیه


من میمیرم اگه تو پیشم نمونی


رنگ دلم آبی شده میشه تو پیشم بمونی


چشمای من منتظرن منتظر رسیدنت


بیا دیگه تنهام نزار فرشته ها ندزدنت ؟


این قلب من میتپه برای تو همینو بس


دق میكنم اگه نیای من میمیرم گوشه قفس


وای رسیدی عزیز من دلم برات تنگ شده بود


عزیز من میدونستی دیشب هیچ ستاره ای غایب نبود


من بودمو تو بودیو ستاره ها مهمونمون


پیشم بمون پیشم بمون پیشم بمون



پنج شنبه 24 فروردين 1391برچسب:, :: 9:35 ::  نويسنده : sajjad&zahra        

  بیابان خسته دل دیگر تشنه انتظار نیست گویی غریبی اشنا از کوی دربه دران راهی شده و رو به سوی

بیابان دارد اری بشو این صدای همان رهگذر اشناست او با هزاران هزار خاطره و هزاران هزار گلهای

عطراگین نیلوفر بر پیشواز دلرباترین معشوقش می اید او می اید تا با امدنش بر دفتر خاطرات عشق

گلبرگی از انتظار این دو عشاق را کم رنگ تر کند و ره این دو دیوانه را کوتاهتر کند تا با امیدی سرشار از

عشق بر انتظار روز وصال بنشینند

امشب از بیابان بوی اشنا میاید اوست که در راه است با پاهای برهنه و خسته به راه افتاده ثانیه ها در

گذرند و معشوقش در حسرت دیدار. او رسید و معشوقش ناله کنان او را دید و به اغوش او شتافت

ارامش ان عاشق در ان هنگام در کلمات و جملات کوتاه و ساده ما نمیگنجد

ردپای اشنا میاید من به دنبال اویم و او هراسان به دنبال من

با رالهی من و او حسرت دیدار همیم حسرت تماشای چشمان همیم ما را در این سکوت بی پروای شب

تنها و عاجز نگذار

آمین

 



پنج شنبه 24 فروردين 1391برچسب:, :: 9:17 ::  نويسنده : sajjad&zahra        

:: عشق فراموش شده
تو که ميدوني عشق مني دوست دارم

واسه چي پس تو ميگي ميخوام برم ديگه دوست ندارم

يادته اون روزا که دستت تو دسته من

حالا تو ميخواي بري منو نميخواي دلبر من

ميدوني من بي کسم تو بودي همه کسم

زنديگم تو بوديو حالا من خارو خسم

چرا تو لج ميکني

ابروهاتو کج ميکني

زندگيم تموم شدش براي تو

عمر من حروم شدش به پاي تو

واسه تو حاضر بودم ستاره هارو بشمورم

شهرو آتيش بزنم بيام بگم دوست دارم

 



سه شنبه 16 اسفند 1390برچسب:, :: 13:23 ::  نويسنده : sajjad&zahra        

 

 روزی غضنفر برای کار و امرار معاش قصد سفر به آلمان میکنه و همسرش و نوزده بچه قد و نیم قد رو رها کنه 

خلاصه همسرغضنفر گفت :حال ما چه طور از احوال تو با خبر بشیم؟؟؟؟ 
غضنفر گفت: من برای تو نامه مینویسم.... 
همسرش گفت: ولی نه تو نوشتن بلدی و نه من خوندن !!!!!!!!!!!!!!!!! 
غضنفر گفت من برای تو نقاشی میکنم ... تو که بلدی نقاشی های منو بخونی مگه نه ؟؟؟؟؟؟ 
خلاصه غضنفر به سفر رفت و بعد از دو ماه این نامه به دست زنش رسید ..
این شما و این هم نامه ببینید چیزی میفهمید!!!!؟؟؟؟؟؟؟؟ 
+
+
+
+

حال ترجمه از زبان همسرش 

خط اول :حالت چه طوره زن ؟ 
خط دوم :بچه ها چه طورن ؟ 
خط سوم : مادرت چه طوره ؟ 
خط چهارم :شنیدم سر و گوش ت می جنبه!!! 
خط پنجم : فقط برگردم خونه.... 
خط ششم : می کشمت 
خط هفتم :غضنفر از آلمان...


شنبه 6 اسفند 1390برچسب:, :: 13:11 ::  نويسنده : sajjad&zahra        

 

چه  کنم   خود  بشناسم  تا  تو را  دریابم              هوس و  شهوت  خود  را تا به  طور   اندازم

رمز  و  اسرار  درون   دل  من  از  چه   قرار             این قرار است که من در پی خود تن به   فرار

عقل  پوسیده ی  من  هیچ  ندانست تورا              کاش می شد که  بفهمم نغمه ی این  دل را

قلب هر ثانیه ای گوش  زد  قدرت  توست               نبض  هر  ثانیه  گوید   که  باید  دل  جوست

خواب هر روز بگوید که تو هم خواهی مرد               مرگ یک عمر بگوید که تو هم خواهی خفت



شنبه 6 اسفند 1390برچسب:, :: 13:11 ::  نويسنده : sajjad&zahra        

پسری با پدرش در رختخواب درد ودل می کرد با چشمی پر آب

گفت :بابا حالم اصلا ً خوب نیست زندگی از بهر من مطلوب نیست

گو چه خاکی را بریزم توی سر روی دستت باد کردم ای پدر

سن من از 26 افزون شده دل میان سینه غرق خون شده

هیچکس لیلای این مجنون نشد همسری از بهر من مفتون نشد

غم میان سینه شد انباشته بوی ترشی خانه را برداشته

پدرش چون حرف هایش را شنفت خنده بر لب آمدش آهسته گفت

پسرم بخت تو هم وا می شود غنچه ی عشقت شکوفا می شود

غصه ها را از وجودت دور کن این همه دختر یکی را تور کن

گفت آن دم :پدر محبوب من ای رفیق مهربان و خوب من

گفته ام با دوستانم بارها من بدم می آید از این کارها

در خیابان یا میان کوچه ها سر به زیر و چشم پاکم هر کجا

کی نگاهی می کنم بر دختران مغز خر خوردم مگر چون دیگران؟

غیر از آن روزی که گشتم همسفر با شهین و مهرخ و ایضاً سحر

با سه تا شان رفته بودیم سینما بگذریم از ما بقیه ماجرا

یک سری ، بر گل پری عاشق شدم او خرم کرد، وانگهی فارغ شدم

یک دو ماهی یار من بود و پرید قلب من از عشق او خیری ندید

آزیتای حاج قلی اصغر شله یک زمانی عاشقش گشتم بله

بعد اوهم یار من آن یاس بود دختری زیبا و پر احساس بود

بعد از این احساسی پر ادعا شد رفیق من کمی هم المیرا

بعد او هم عاشق مینا شدم بعد مینا عاشق تینا شدم

بعد تینا عاشق سارا شدم بعد سارا عاشق لعیا شدم

پدرش آمد میان حرف او گفت ساکت شو دیگر فتنه جو

گرچه من هم در زمان بی زنی روز و شب بودم به فکر یک زنی

لیک جز آنکه بداری مادری دل نمی دادم به هر جور دختری

خاک عالم بر سرت، خیلی بدی واقعا ً که پوز بابا را زدی

 

_______________________________________________>

 

دختری با مادرش در رختخواب درد ودل می کرد با چشمی پر آب

گفت مادر حالم اصلا ً خوب نیست زندگی از بهر من مطلوب نیست

گو چه خاکی را بریزم بر سرم روی دستت باد کردم مادرم

سن من از 26 افزون شده دل میان سینه غرق خون شده

هیچکس مجنون این لیلا نشد شوهری از بهر من پیدا نشد

غم میان سینه شد انباشته بوی ترشی خانه را برداشته

مادرش چون حرف دختر را شنفت خنده بر لب آمدش آهسته گفت

دخترم بخت تو هم وا می شود غنچه ی عشقت شکوفا می شود

غصه ها را از وجودت دور کن این همه شوهر یکی را تور کن

گفت دختر:مادر محبوب من ای رفیق مهربان و خوب من

گفته ام با دوستانم بارها من بدم می آید از این کارها

در خیابان یا میان کوچه ها سر به زیر و با وقارم هر کجا

کی نگاهی می کنم بریک پسر مغزیابو خورده ام یا مغز خر؟

غیر از آن روزی که گشتم همسفر با سعید و یاسر و ایضا ً صفر

با سه تا شان رفته بودیم سینما بگذریم از ما بقیه ماجرا

یک سری ، هم صحبت یاسر شدم او خرم کرد، آخرش عاشق شدم

یک دو ماهی یار من بود و پرید قلب من از عشق او خیری ندید

مصطفای حاج قلی اصغر شله یک زمانی عاشق من شد بله

بعد هوتن یار من فرهاد بود البته وسواسی و حساس بود

بعد از این وسواسی پر ادعا شد رفیقم خان داداش المیرا

بعد او هم عاشق مانی شدم بعد مانی عاشق هانی شدم

بعد هانی عاشق نادر شدم بعد نادر عاشق ناصر شدم

مادرش آمد میان حرف او گفت ساکت شو دگر ای فتنه جو

گرچه من هم در زمان دختری روز و شب بودم به فکر شوهری

لیک جز آنکه تو را باشد یک پدر دل نمی دادم به هر کس این قدر

خاک عالم بر سرت، خیلی بدی302 واقعا ً که پوز مادر را زدی47



شنبه 6 اسفند 1390برچسب:, :: 13:10 ::  نويسنده : sajjad&zahra        

 

 

 

خاطرات عشق  گر از   یاد    رفت

                                 بازوان   عشق    گر   بر    باد رفت

 

گر که عاشق نیست در دوران ما

                                  کز محبت وز برما , درپی بیداد رفت

 

وز از آن روزی که دیگر , همدمی درکار نیست

                                  این دلم با کاروانِ یارم و همزاد رفت

 

دیگر از لطف و صفا , مهر و وفا

                                    نیست حرفی آن همه با داد رفت



شنبه 6 اسفند 1390برچسب:, :: 13:8 ::  نويسنده : sajjad&zahra        
زیبا ترین غروب

 

زیباترین غروب غروب عاشقان

زیباترین سنگ دل یار

زیباترین مایع اشک

زیباترین ناله آه

زیباترین دف قلب تو

زیباترین کلام دوستت دارم . . .